سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلبه شادی


87/10/26 ::  12:0 عصر

همه رنگ ها رنگ خداست

رنگ آبی با صدای بلند گفت : من رنگ کی هستم ؟

آسمان گفت رنگ منی ، رنگ پرواز

آب گفت : رنگ منی ، رنگ آرامش

خدا گفت : تو رنگ منی

ناگهان همه دنیا آبی شد.

آسمان و زمین و هر چه با آنها بود آبی شدند .

دوباره رنگها توی هم رفتند و

7 رنگ شد 70 رنگ

رنگ سبز من رنگ کی هستم ؟

درخت گفت : رنگ من هستی ، رنگ عشق

چمن گفت : رنگ من هستی ، رنگ زندگی

خدا گفت : تو رنگ من هستی

ناگهان همه دنیا سبز شد.

آسمان و زمین وهر چه با آنها بود سبز شدند .

رنگ زرد گفت : من رنگ کی هستم ؟

خورشید گفت : رنگ من هستی ، رنگ آتش

گل آفتاب گردان گفت : رنگ من هستی ، رنگ دوستی

خدا گفت : تو رنگ من هستی

ناگهان همه دنیا زرد شد.

آسمان و زمین وهر چه با آنها بود زرد شدند .

رنگ سفید پرید جلو پرسید : من رنگ کی هستم ؟

ابر گفت : رنگ منی ، رنگ پاکی

ماه گفت : رنگ منی ، رنگ نور

خدا گفت : تو رنگ من هستی

ناگهان همه دنیا سفید شد.

آسمان و زمین وهر چه با آنها بودسفید شدند .

ناگهان صدایی از میان رنگها گفت : من رنگ کی هستم ؟

شب گفت :رنگ منی ، رنگ استراحت

شیطان گفت : رنگ منی ، رنگ حسادت

خدا گفت : تو رنگ من هستی

ناگهان همه دنیا سیاه شد.

آسمان و زمین وهر چه با آنها بودسیاه شدند .

هیچ نوری نبود و هیچ رنگی دیده نمی شد

خدا ، خورشید را از پشت سیاهی بیرون کشید

بعد ، آب ها و آسمان را آبی کرد

برگ درختان و گیاهان را سبز

شب را سیاه ، فرشته را سفید ، گلها را رنگارنگ

و گفت : همه رنگها ، رنگ خداست.

خرگوش من چه نازه

 

خرگوش من چه نازه گوشاش چقدر درازه

 

موهاش سفید و نرمه مثل بخاری گرمه

 

دستاشو پیش میآره رو همدیگه میزاره

 

چون ناخونش درازه به پنجولاش مینازه

 

میخوره برگ کاهو میدوه مثل آهو

 

اصلاٌ صدا نداره به هیشکی کار نداره

 

پروانه

دنیای ما محتاج پروانه ست

با بودن پروانه ها زیباست

من مطمئنم حرفهای او

زیباترین آواز این دنیاست

 

هرچند آنها ساکت و آرام

در باغ می گردند و می بویند

حس می کنم حرف دل خود را

روزی به مردم نیز می گویند

 

حس می کنم پروانه ها روزی

مثل قناری شعر می خوانند

پروانه ها هم درد دل دارند

پس تا ابد ساکت نمی مانند

 

منظومه شمسی

بابا مرا خورشید می نامد

هم نام مامان خودش خورشید

مامان به من ناهید می گوید

هم نام مامان خودش ناهید

 

من زهره هستم، خواهرم اما

می گفت دیشب : "ماه تابانم"

خورشید و ماه و زهره یا ناهید

آخرکه هستم من نمی دانم

 

وقتی که دیشب عمه ی پروین

پرسید از این که چیست نام من

بی حوصله گفتم که مجموعا

منظومه شمسی ست نام من

 

 



  • کلمات کلیدی :
  • نویسنده : فهیمه طالبی

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    خانه
    پارسی بلاگ
    پست الکترونیک
    شناسنامه
     RSS 
     Atom 

    :: کل بازدیدها :: 
    3478


    :: بازدید امروز :: 
    0


    :: بازدید دیروز :: 
    0


    :: درباره خودم ::


    :: لینک به وبلاگ :: 

    کلبه شادی

    :: اشتراک در خبرنامه ::